روز دوم ملاقاتی با یکی از هم دانشگاهی های وحید داشتیم..ایرانی بود ..دختری زیبا اهل استان فارس  اظهار علاقه کرده بود یم با هم آشنا شویم ..دکترای (شیمی)و شروع دوره فوق دکترا در همان دانشگاه :::اینجا هم روز ها به استراحت در سویت دانشگاه و عصر ها پیاده روی و شرکت در جشن های شهری , رفتن به بار و   کافی شاپ سپری میشد ...روز 25 joon بازی با پرتغال  را در خیابانی شلو؛غ در مرکز شهر که تمام کازینوها و بارها و کافی شاپ ها پر ادم  بود دیدیم ..با هم دانشگاهی  وحید شام را در یک رستوران و قدم زدن در خیابان های شهر را نیز تجربه کردیم ...رود خانه ها و کوهها و ساختمان های قدیمی شهر ترینیتو واقعا دیدنی و سیر ناشدنی بود ...همان ابتدای استقرار در شهر وحید در تدارک ادامه سفر بر آمدیم و با دقت و وسواس وحید و بهاره قرار شد با قطار به ونیز و از آنجا به شهر و بندر ساحلی پسکارا در ساحل دریای آتلانتیک و از آنجا با هواپیما به بروکسل و دو سه روزی شهرهای نزدیک بروکسل باشیم و در شهر مرزی بروکسل و هلند برادر جان با سواری بیاید دنبالمان و بعد از یک شب استراحت با ایشان برویم به شهر دختر برادر شهرزاد عزیز و شبی هم مهمان ایشان باشیم که تنها بود و همسرش برای دیدن بازی فوتبال به روسیه رفته بود ......